نویسندگان:
لوکاس دوبلویس
روبارتوس وان دراسپک
برگردان: مرتضی ثاقب‌فر




 

 

امپراتوری هخامنشی

امپراتوری هخامنشی ادامه و صورت تکامل یافته امپراتوری ماد است. مادها و پارسیان در قرن نهم ق. م در فلات ایران می‌زیستند. آنها به زبان‌های «آریایی» که ارتباط نزدیکی با هم داشت و متعلق به خانواده زبانهای هند و اروپایی بود، سخن می‌گفتند. در قرن ششم مادها حوزه فتوحات خود را از ایران به آسیای صغیر گسترش دادند. ما درباره چگونگی سازمان امپراتوری آنها اطلاعات اندکی داریم ولی باور عمومی بر آن است که ایشان قدرت اداری متمرکزی نداشتند. در حدود سال 560 ق. م کوروش پارسی که از فرمانروایان دست نشانده امپراتوری ماد بود، پایتخت ماد به نام اکباتان [همدان یا هگمتانه] را تسخیر کرد و بر سراسر امپراتوری ماد تسلط یافت. این امپراتوری از آن تاریخ «امپراتوری هخامنشی» خوانده می‌شود، اما از آنجا که مادها نیز کماکان نقش مهمی در این امپراتوری داشتند گاه این امپراتوری را «شاهنشاهی ماد و پارس» می‌نامند. یهودیان و یونانیان زمانی که منظورشان اشاره به پارسیان بوده است اغلب از کلمه «مادها» استفاده کرده‌اند.
کوروش امپراتوری وسیعی تأسیس کرد. او با شکست دادن لیدی (1) به پایتختی سارد (2) در غرب آسیای صغیر موفق به نخستین فتح خود شده بود. یونانیان به ویژه با لیدی تماس و آشنایی زیادی داشتند، پادشاهی لیدی شهرهای یونانیان را واقع در ساحل غربی آسیای صغیر در قرن ششم ضمیمه خود کرده بود. ثروت افسانه‌ای کروزوس (3) پادشاه لیدی در نبرد او علیه کوروش فایده چندانی نبخشید (547 ق. م). سپس کوروش متوجه بابل شد. بابلیان که از شاهان خود نبونید و بلشازار دل خوشی نداشتند امیدوار بودند که کوروش بتواند پادشاه بهتری برای آنان باشد، از این رو در برابر لشکرکشی او مقاومت چندانی نکردند و کوروش کشور بابل را در سال 539 ق. م تسخیر کرد. همان گونه که بابلیان امیدوار بودند، کوروش نشان داد که برای بابل و سنتهای آن احترام قائل است. او پرستش مردوک را دوباره روا داشت. از این لحاظ کوروش همانند اکثر شاهان گذشته آشور رفتار کرد که باعث محبوبیتش در بابل شد. همچنین یهودیان که هنوز به حالت تبعید در بابل می‌زیستند، او را بسیار تکریم می‌کردند و اعتقاد داشتند که فرستاده خداوند است. کوروش پس از فتح بابل به یهودیان اجازه داد تا دوباره به یهودا بازگرداند و معبد خود را در اورشلیم بازسازی کنند. بسیاری از یهودیان از این فرصت به خوبی سود جستند و یک دولت مذهبی کمابیش مستقل به فرمانروایی کاهنان بزرگ و فرمانداری که معمولاً یهودی بود، اما از سوی پارسیان منصوب می‌شد، تأسیس کردند. یهودیانی نیز در بابل ماندند و همچنان آداب مذهبی خود را حفظ کردند. این جماعت در قرن بیستم نیز وجود دارند.
رفتار کوروش نسبت به بابلیان و یهودیان شهرت نیکی برایش به ارمغان آورد. وی به عنوان پادشاهی نرم‌خو و مدارگر شهرت یافت؛ کوروش هنوز هم از چنین آوازه‌ای برخوردار است؛ با این حال، اگر با نگاه وسیع‌تری بنگریم، در واقع رفتار او تفاوت زیادی با سایر فرمانروایان خاورمیانه باستان نداشته است. او نیز مانند ایشان رفتار خود را بر حسب اوضاع و احوال سازگار می‌کرد و با شماری از مردمان اتباع خود با اعتدال و بخشش و با برخی دیگر با سخت گیری رفتار می‌کرد. کوروش در آخرین لشکرکشی خود به سواحل رودخانه سند در شرق ایران در نبردی به قتل رسید. کمبوجیه، پسر او، مصر را ضمیمه شاهنشاهی ایران کرد (525 ق. م) و به فرمانروایی سلسله سائیت پایان داد.
داریوش یکم (520-485 ق. م) سازمان‌دهنده بزرگ امپراتوری بود. پیش از جلوس او بر تخت شاهی، امپراتوری از تعدادی ایالات بزرگ یا «ساتراپی» تشکیل می‌شد. یکی از این ساتراپی‌ها، امپراتوری سابق بابل بود. داریوش امپراتوری خود را سازمان مجددی داد و حدود بیست ساتراپی کوچک‌تر ایجاد کرد. هر ساتراپی ناچار بود خراج ثابتی بپردازد. ساتراپی‌ها تحت حکومت فرمانداران یا «ساتراپ‌ها» قرار داشتند. در دوره‌های ضعف حکومت مرکزی، بعضی ساتراپ‌ها به کسب قدرت بیشتری اقدام و خود را نیمه مستقل می‌کردند. شاهان می‌کوشیدند فعالیت‌های ساتراپ‌های خود را از طریق خبرچینان مخفی، که به آنها «چشم و گوش شاه» می‌گفتند، تحت مراقبت درآورند. فرماندهی نیروی نظامی هر ساتراپی نیز اصولاً تحت فرمان شاه و مستقیماً در برابر او مسئول بود.
نقشه 1. امپراتوری هخامنشی، سال‌های 539-331 ق. م
در زمان خشایارشا (485-464 ق. م) جانشین داریوش، شورشی در بابل رخ داد؛ در بابل، شاهان بابلی برای مدتی بر سریر قدرت باقی مانده بودند. بابل در جریان سرکوب شورش تا حدی خسارت دید ولی معابد آن به فعالیت خود ادامه دادند.
بار دیگر به داریوش و خشایارشا در قسمت تاریخ یونان برخواهیم خورد و درباره تلاش ناکام آنها در شکست یونان بحث خواهیم کرد. در قرن چهارم ق. م، ایرانیان این بار با سیاست «تفرقه اندازی و حکومت‌گری» به کوشش تازه‌ای برای تضعیف قدرت یونان دست زدند. در این قرن بسیاری از یونانیان به ایران رفتند؛ اکثر آنها قصد داشتند در ارتش ایران به عنوان مزدور خدمت کنند.
شاهنشاهی ایران اساساً ادامه امپراتوریهای سابق بین‌النهرین محسوب می‌شود. سازمان اداری - هنر و فرهنگ نیز - تا حد زیادی حاوی سنت‌های بین‌النهرین بود. با وجود این، هنر ایرانی از تمدنهای سایر اقوام و ملل تابعه خود تأثیر پذیرفته و عناصری از فرهنگ یونانی اخذ کرده است. شاهان ایران، نظیر پیشینیان خود، به آداب و آیین‌های دینی اقوام زیردست احترام می‌گذاشتند. با این حال ایرانیان از بعضی لحاظ وابسته به آیین‌ها و سنت‌های خاص خود بودند. پارس مرکز قدرت آنها محسوب می‌شد؛ در آنجا بود که پایتخت جدید خود پرسپولیس یا تخت جمشید را ساختند. آنها همچنین به پرستش ایزدان ایرانی خویش ادامه دادند. زرتشت پیامبر ایرانی نفوذ عمیقی در آن کشور داشت، اما از این‌که همه‌ی شاهان ایران از پیروان زرتشت بوده‌اند یا خیر اطلاعی نداریم. فرمانروایان هخامنشی برای مدت دو قرن بر سراسر خاورمیانه باستان حکومت کردند. با این همه، حدود سال 330 ق. م قدرت جدیدی، این بار از غرب، وارد صحنه سیاسی سواحل شرقی مدیترانه و مصر شد و آن سپاه مقدونی به رهبری اسکندر بزرگ بود.
شکل 1. (الف) گاو بالدار با سر انسان، کاخ سارگون دوم در دور شاروکین حدود سال 707 ق. م

یادداشت: این گاوهای غول آسا را در مدخل کاخ‌های آشوری قرار می‌دادند. این موجودات الهی کاخ را از ورود نیروهای شیطانی محافظت می‌کردند.

شکل 2. (ب) گاو بالدار با سر انسان، کاخ خشایارشا در تخت جمشید

یادداشت: نمونه روشنی از تقلید ایرانیان از هنر آشوری.

پادشاهی‌های هلنیستی

تسخیر شاهنشاهی ایران از جانب اسکندر، خاورمیانه باستان را برای نخستین بار در تاریخ زیر سلطه یک قوم بیگانه از جهاتی متفاوت با تمدنی پیشرفته درآورد. پس از مرگ اسکندر امپراتوری او به پادشاهی‌های کوچک‌تری تقسیم شد که تحت فرمانروایی سلسله‌هایی قرار گرفت که سرداران او تأسیس کرده بودند. بخش اعظم سواحل شرقی مدیترانه تحت سلطه «سلوکیان» درآمد. مصر تحت فرمانروایی «بطلموسیان» قرار گرفت. ناحیه‌ی شامل جنوب سوریه و فلسطین (از جمله یهودا) منطقه مورد مشاجره میان سلوکیان و بطلموسیان بود.
درباره این پادشاهی‌ها پس از مطالعه تاریخ یونان در زمان سلطنت اسکندر که از آن زمان به بعد تاریخ یونان و خاورمیانه پیوند جدایی ناپذیری پیدا می‌کنند، صحبت خواهیم کرد. با این حال، دو نکته را باید متذکر شد: نخست اینکه، پادشاهی‌هایی که پس از اسکندر شکل گرفتند به معنای سازمانی کلمه بسیار شبیه پادشاهی‌های پیشین خود بودند و دوم این که، به رغم این واقعیت که فرمانروایان جدید همانند فاتحان بیگانه قبل از خود، سنتهای فرهنگی سواحل شرقی مدیترانه و مصر را رعایت نکردند، ولی تمدنهای این نواحی به حیات خود تحت سلطه یونانی - مقدونی ادامه دادند.

امپراتوری پارت

تمدن‌های سواحل شرقی مدیترانه و مصر در واقع پادشاهی‌های هلنیستی را پشت سر گذاشت و به پایان رسانید. در سال 129 ق. م پس از مبارزه‌ای طولانی، بین‌النهرین به دست پارتیان ایرانی افتاد. امپراتوری پارت تا سال 226 میلادی ادامه یافت.

امپراتوری ساسانی

امپراتوری بعدی ایران که بین‌النهرین را ضمیمه خود کرد، امپراتوری ساسانیان است. هم امپراتوری پارتی و هم امپراتوری ساسانی سخت تحت تأثیر سنتهای ایرانی شاهنشاهی و امپراتوری هخامنشی قرار داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Lydia
2- Sardis
3- Croesus

منبع مقاله:
دوبلویس، لوکاس؛ وان در اسپک، روبارتوس؛ (1393)، دیباچه‌ای بر جهان باستان، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر، تهران: نشرققنوس، چاپ پنجم.